نوشته شده توسط: مرتضی صلاح
این عکس من است زیر پا افتاده
این عکس من است… عکس مردی ساده !
با دوست سابقم گرفتم آن را
!…با دختر عاشقی کنار جاده
مغرورترین دختر آبادی بود
آزادترین دختر یک آزاده ...
شاعر شده بود تا خدایی بکند !
می خواند غزل فقط سر سجاده !
!…یکروز غروب خواهر ما شد و رفت
لعنت به چنین خواهر و خواهر زاده !!
عاشق شده بود …جاده ها می گفتند :
به مرد مسافری شده دلداده ...
اینگونه خودش مسافر شعرش شد
اینگونه نشست در گلوی جاده !
!…این گوشه عکس ، جاده را می بینید ؟
دلپیچه گرفته ! …هر دو را پس داده !!
حالا تو کنار جاده ظاهر شده ای
هر چند شدی برای این آماده ،-
! تا عکس مرا کنار سنگم بزنی
این عکس مرا که زیر پا افتاده
بردار ! ولی کنارش این را بنویس :
...!! این مرد خجالتی همون فرهاده
از کوه به شهر آمد و رام نشد
هر دخترکی به او نزد قلاده ...!
…
این عکس من است … عکس مردی ساده
این عکس من است زیر پا افتاده ...!